کنج ایوان نگاه تو که زنجیر شدم
مات و مبهوت تو و باده ی شبگیر شدم
لحظه هایی که پر از ثانیه ی دیدن بود
من به دستان سحرخیز تو تکثیر شدم
شب و آن پیر خرابات و دلی باده پرست
من چُنان خواب خوشی یک شبه تعبیر شدم
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبی کز دو لب یار ، نمک گیر شدم
من که از گردش ایام به ضعف افتادم
عجب آن بود که آن شب به نمک ، سیر شدم
نمک سفره ی دلدار کفایت کندم
تا ابد بر سر این سفره زمین گیر شدم
شکر ایزد که مرا مست و خرابش فرمود
غم ندارم که در این واقعه تکفیر شدم
من فقط معتکف کنج نگاه تو شدم
شکر دارم که در خانه ی تو پیر شدم